دنیای موسیقی پاپ بار دیگر در برابر عظمت و البته آسیبپذیری یکی از بزرگترین نمادهایش سر تعظیم فرود آورده است. لیدی گاگا، ستارهای که نامش با لباسهای عجیب، اجراهای ساختارشکن و صدای قدرتمند گره خورده، اینبار نه با یک جنجال رسانهای، بلکه با اعترافاتی تلخ و تکاندهنده درباره تاریکترین روزهای زندگیاش به میدان آمده است. او از روزهایی میگوید که روی صحنه اسکار میدرخشید اما در پشت صحنه با داروی «لیتیوم» سرپا بود؛ از روزی که خواهرش را نشناخت و دچار فروپاشی روانی شد، و از مردی که نه عاشق «لیدی گاگا»، بلکه عاشق «استفانی» شد و او را نجات داد.
استِفانی جرمنوتا، همان هنرمند جهانی که با نامِ صحنهای «لیدی گاگا» شناخته میشود، این روزها نه فقط بهخاطر نمایشهای تئاتری و موسیقی پرزرقوبرقش که بهخاطر داستان بازگشتِ شخصی و هنریاش در مرکز توجه قرار دارد. گفتوگوی مفصلی که بهتازگی با او انجام شده، تصویرِ پیچیدهای از سالهای تاریک، شکستها، ترمیم و سرانجام بازتولید هنری ارائه میدهد — روایتِ زنی که در اوجِ شهرت، پشتِ پردهاش با بحرانهای عمیق روحی و روانی دستوپنجه نرم کرده و حالا با آلبوم و تور تازهاش «Mayhem» تلاش میکند دوباره خودِ واقعیاش را پس بگیرد.

در این مصاحبه که به عنوان یک پرونده مفصل منتشر شد، گاگا با صراحت از مقاطع آزاردهنده زندگیاش سخن گفته: از تجربههای سرکوبشدهای که دههها همراهش بود تا ضربههای روحی پس از نقدِ شدید آثاری مثل Artpop و فشارهای بیرحمانه فعالیت در صنعتِ سرگرمی. آنچه برای خواننده فارسیزبان جالب است، نه فقط بازگوییِ این بحرانهاست، بلکه نوع و شکلِ بازگشت او: ساختنِ آلبومی بهنام Mayhem که در آن با جسارت تمام، تاریکیها و کابوسهای درونیاش را پردازش کرده و بهطرز بیرحمانهای صادق بوده است.
وحشت در ارتفاع؛ نبرد پنهان استفانی با گاگا
هر شب در تور کنسرت جدیدش، درست در لحظهای که قرار است به عنوان «لیدی گاگا» بر فراز یک لباس زرشکیرنگ ۱۴ فوتی (حدود ۴ متر) ظاهر شود، قلب «استفانی جرمانوتا» (نام واقعی او) شروع به تپیدن میکند؛ تپشی نه از سر هیجان، بلکه از جنس وحشت خالص.
در مرکز دکور عظیم اپراگونهاش، دو لایه پرده کنار میروند و آن دامن فنریِ عظیم و باشکوه که زنی ریزنقش را در خود جای داده، نمایان میشود. بیست هزار تماشاگر که خود را «هیولاهای کوچک» مینامند، فریاد میکشند. آنها برای دیدن زنی آمدهاند که سالها پیش به آنها آموخت «همینگونه متولد شدهاند». اما آن بالا، دور از چشم جمعیت، گاگا سرگیجه دارد و بیش از حد به ضربان قلب کوبندهاش آگاه است.
وقتی لباس عظیم به جلو میلغزد و گروه موسیقی اولین آکوردهای شب را مینوازد، او خود را در برابر سیل آدرنالینی که زمانی دلیل زنده بودنش بود، سفت نگه میدارد. ۱۴ سال پیش، در دوران اوج شهرت و قبل از آنکه پایش به مطب رواندرمانگر باز شود، گفته بود: «وقتی روی صحنه نیستم، احساس میکنم مردهام. اینکه این حس سالم است یا نه… واقعاً برایم مهم نیست.» آن زمان با افتخار میگفت که نه میخوابد و نه غذا میخورد و فقط با «قهوه و موسیقی» زنده است. اما آن زن، دیگر وجود ندارد.

امروز، او مانند هر انسان متعادل دیگری که ناگهان خود را فشردهشده در یک لباس غولپیکر و در برابر هزاران نفر میبیند، واکنش نشان میدهد. گاگا میگوید: «هواداران را میبینم، در این لباس بزرگ هستم، موسیقی بلند است و همه چیز دراماتیک… و برای ۹۰ ثانیه، باید خودم را از یک حمله پانیک (وحشتزدگی) بیرون بکشم.» نامزدش، مایکل پولانسکی، که صدای او را از طریق گوشی میشنود، گاهی متوجه نفسنفس زدنهای شدید او میشود.
این وحشت تا پایان آهنگ اول ادامه دارد، اما با شروع آهنگ جدید و پرانرژی «آبراکادابرا»، حافظه عضلانی به دادش میرسد. «تمرینِ خود بودن، مرا نجات میدهد. تمام سلولهای بدنم میگویند: تو میدانی باید چه کار کنی.» و آنجا، دوباره فرمانده صحنه میشود.
سقوط آزاد؛ از «ستارهای متولد شده است» تا تیمارستان
پس از موفقیتهای اولیه، گاگا با آلبوم «Artpop» وارد مرحلهای شد که با انتقادهای شدید منتقدان و کاهش فروش همراه بود. این دوران همزمان شد با بروز خاطرات تلخ گذشته؛ او بارها گفته که در ۱۹ سالگی توسط یک تهیهکننده موسیقی مورد آزار قرار گرفته و این تجربه تلخ سالها در وجودش سرکوب شده بود. فشار رسانهای، انتقادها و خاطرات تلخ، همه دستبهدست هم دادند تا گاگا به مرز فروپاشی برسد.
او در تور «Joanne» دچار حمله روانی شد و حتی مدتی در بیمارستان بستری گردید. خودش میگوید: «یک روز خواهرم به من گفت دیگر خواهرم را نمیشناسد. همان روز تور را لغو کردم و برای درمان روانی به بیمارستان رفتم. واقعاً ترسناک بود. زمانی بود که فکر میکردم دیگر هرگز بهتر نمیشوم. خوششانس هستم که زندهام.»

برای درک عمق بازگشت گاگا، باید به قعر چاهی که در آن سقوط کرده بود، نگاه کنیم. همه چیز از بیرون عالی به نظر میرسید؛ او در حال درخشش در فیلم «ستارهای متولد شده است» بود، جایزه اسکار و گلدن گلوب میگرفت و در بین دو نیمه سوپربول اجرا میکرد. اما روان او در حال فروپاشی بود.
گاگا برای فرار از فشارها به مسیرهای تازه رفت. همکاری با تونی بنت در آلبومهای جاز، بازی در فیلم «A Star Is Born» و اجرای درخشان در سوپر بول، همه بخشی از تلاش او برای یافتن هویت تازه بود. او حتی در فیلم «House of Gucci» نقشآفرینی کرد و با بازی در نقشهای پیچیده توانست وجههای تازه از خود نشان دهد. اما در پس این موفقیتها، روان او همچنان درگیر بحران بود.
گاگا در اعترافی شوکهکننده و بیپرده میگوید:
«من فیلم “ستارهای متولد شده است” را روی لیتیوم بازی کردم.»
لیتیوم، دارویی قوی برای تثبیت خلقوخو و درمان اختلال دوقطبی است. اما حتی این دارو هم نتوانست جلوی طوفان را بگیرد. در تور جهانی آلبوم «جوآن»، درست پس از فیلمبرداری، او دچار چیزی شد که خودش آن را «شکست روانی سایکوتیک» مینامد.


او تلخترین لحظه زندگیاش را اینگونه توصیف میکند:
«یک روز بود که خواهرم به من گفت: “من دیگر خواهرم را نمیبینم.” و من تور را لغو کردم. روزی بود که برای مراقبتهای روانپزشکی به بیمارستان رفتم. نیاز به استراحت داشتم. نمیتوانستم هیچ کاری انجام دهم… کاملاً درهم شکستم. واقعاً ترسناک بود. زمانی بود که فکر نمیکردم بتوانم بهتر شوم… من واقعاً احساس خوششانسی میکنم که زندهام. میدانم ممکن است دراماتیک به نظر برسد، اما همه میدانیم این مسیر چگونه میتواند به پایان برسد.»
او سالها تروما و آسیبهای روحی را سرکوب کرده بود؛ از جمله تجاوز جنسی توسط یک تهیهکننده موسیقی در ۱۹ سالگی. همه اینها در دوران آلبوم جنجالی «آرتپاپ» شروع به فوران کرده بود و حالا او را به زانو درآورده بود.
ناجی با مدرک هاروارد؛ مایکل پولانسکی کیست؟
در این میان، سرنوشت بازیگر جدیدی را وارد زندگی گاگا کرد که هیچ شباهتی به مردان قبلی زندگیاش نداشت. نه بازیگر بود، نه خواننده راک و نه یک سلبریتی پرحاشیه. مایکل پولانسکی، کارآفرین تحصیلکرده دانشگاه هاروارد، با چشمانی مهربان و روحیهای آرام.
آشنایی آنها در اواخر سال ۲۰۱۹ و از طریق مادر گاگا (سینتیا جرمانوتا) در یک مراسم خیریه رقم خورد. پولانسکی که در مینهسوتا بزرگ شده، میگوید وقتی مادر گاگا پیشنهاد آشنایی داد، فکر میکرد شوخی میکند: «چون هیچکس در زندگی من فکر نمیکرد من مناسب کسی باشم که دنبال جلب توجه است.»
اما گاگا میگوید مادرش به او گفته بود: «استفانی، او مرد بسیار جدیای است.» گاگا هنگام تعریف این خاطره بغض میکند و اشک میریزد: «خیلی خاص است که به گذشته نگاه کنم، چون آن زمان خیلیها در زندگی من فقط دنبال خوشگذرانی بودند. مردم عاشق “لیدی گاگای مست” بودند.»

پولانسکی اما عاشق «استفانی» شد. او هرگز گاگا را با نام هنریاش صدا نمیزند. گاگا میگوید:
«عاشق کسی بودن که به “منِ واقعی” اهمیت میدهد، تفاوت بسیار بزرگی ایجاد کرد. او میخواست از من مراقبت کند و من هرگز اینگونه دوست داشته نشده بودم. زندگی من برای او جدی بود، نه یک مهمانی. او کمکم کرد بفهمم زندگیام ارزشمند است.»
این رابطه، گاگا را مجبور کرد با سختترین سؤال زندگیاش روبرو شود: «چطور یاد میگیری با کسی خودت باشی، وقتی نمیدانی چطور با هیچکس خودت باشی؟»
«هرجومرج» (Mayhem)؛ آلبومی که از دل جهنم بیرون آمد
حالا، گاگا خود را «فردی سالم و کامل» میداند. در ماه مارس، او آلبوم جدیدش به نام «هرجومرج» (Mayhem) را منتشر کرد؛ اثری که منتقدان آن را یکی از برترین کارهای او میدانند و نامزد ۷ جایزه گرمی شده است. این آلبوم بازگشتی تمامعیار به موسیقی پاپ اصیل گاگا است، اما این بار با آگاهی و بلوغ.
گاگا درباره نام آلبوم میگوید: «ماهها و ماهها طول کشید تا هرآنچه را گم کرده بودم، دوباره کشف کنم. صادقانه فکر میکنم به همین دلیل اسمش “هرجومرج” است. چون آنچه لازم بود تا خودم را پس بگیرم، دیوانهوار بود.»
آلبوم قبلی او، «کروماتیکا» در سال ۲۰۲۰، تلاشی برای شفا بود، اما گاگا اعتراف میکند که آن زمان هنوز حالش خوب نبود: «کروماتیکا خیلی تحتاللفظی بود چون تنها چیزی بود که داشتم. شعر زیادی در درونم نمانده بود چون گمش کرده بودم. روح کروماتیکا این بود که سعی کنی امیدوار باشی وقتی نیستی.»


اما «Mayhem» متفاوت است. او در این آلبوم با میل و رغبت در کابوسهای گذشته و حالش دویده و در آنها شعر پیدا کرده است. همکاری با تهیهکننده نابغه، اندرو وات (که با رولینگ استونز کار کرده)، و حضور پولانسکی به عنوان تهیهکننده اجرایی و همکار ترانهسرا، این آلبوم را به یک شاهکار تبدیل کرد.
جالب است بدانید که پولانسکی نقش مهمی در ساخت این آلبوم داشت. گاگا میگوید: «چون موضوع موسیقی بود، او شروع کرد به کمک کردن به من. اگر میخواستم رستوران ایتالیایی باز کنم، او یاد میگرفت چطور پاستا درست کند!» پولانسکی حتی در نوشتن متن ترانهها هم مشارکت داشت و گاگا نام او را در کردیت آهنگها آورد، موضوعی که حتی خود پولانسکی را هم غافلگیر کرد.
شکست «جوکر ۲» و خنده گاگا به تراژدی
یکی از عجیبترین بخشهای مصاحبه، واکنش گاگا به شکست تجاری و انتقادی فیلم «جوکر: جنون مشترک» (Joker: Folie à Deux) است. فیلمی که اکتبر گذشته اکران شد و با وجود بازی درخشان گاگا در نقش «هارلی کویین»، توسط منتقدان و طرفداران فیلم اول، تکهپاره شد.
آیا این موج نفرت او را آزار داد؟ گاگا با لبخند میگوید:
«اینطور نبود که بیتفاوت باشم… خندهدار است، تقریباً عصبی میشوم که واکنشم را بگویم. اما حقیقت این است که وقتی [انتقادات] شروع شد، من شروع کردم به خندیدن. چون اوضاع داشت خیلی افسارگسیخته و دیوانهوار میشد.»
البته او اعتراف میکند که وقتی گرد و خاک خوابید، دردش بیشتر شد چون «بخش زیادی از خود» را در آن فیلم گذاشته بود. اما همین شکست و انرژی منفی اطراف فیلم، الهامبخش موزیک ویدیوی تاریک و ترسناک آهنگ «Disease» (بیماری) شد. ویدیویی که در آن گاگا با نسخههای مختلف و ترسناک خودش میجنگد.

خداحافظی با «درد کشیدن برای هنر»
لیدی گاگا در آستانه ۴۰ سالگی، فلسفه زندگیاش را تغییر داده است. او دیگر معتقد نیست که برای خلق هنر باید زجر کشید.
او به یاد میآورد که در جوانی چقدر به خودش فشار میآورد: «فکر میکنم مردم نمیدانند من در جوانی چقدر سخت کار کشیده شدم.» او عادت داشت درد را در آغوش بگیرد. «من به رنج کشیدن برای هنرت باور داشتم. به شکلی واقعی به آن باور داشتم. تقریباً صادقانه و شیرین بود، اما برای من اصلاً سالم نبود.»
حالا او یاد گرفته که ناراحتی و درد را میتوان به هنر تبدیل کرد، اما نباید در آن غرق شد. در کنسرتهای جدیدش، او داستان نبرد درونیاش را روی صحنه میبرد. دو شخصیت «گاگای اثیری» (Ethereal Gaga) و «بانوی هرجومرج» (Mistress of Mayhem) نمادی از این جنگ داخلی هستند. اما این بار، او کنترل را در دست دارد.

عروسی، بچهها و آینده
آینده برای استفانی جرمانوتا روشنتر از همیشه است. حلقهای با الماسی به اندازه مشت یک نوزاد در انگشتش میدرخشد (البته او میگوید خواستگاری اصلی با یک ساقه علف در حیاط خلوت انجام شده و او آن ساقه علف را هنوز دارد).
گاگا و پولانسکی قصد دارند به زودی ازدواج کنند، شاید حتی در طول تور کنسرت. پولانسکی میگوید: «ما مدام در موردش حرف میزنیم. وقفه بین تورها وسوسهکننده است. میگوییم: باشه، میشود آن آخر هفته ازدواج کنیم؟ ما عروسی بزرگ نمیخواهیم، میخواهیم لذت ببریم.»
و مرحله بعد؟ مادر شدن. گاگا با صراحت میگوید: «مادر شدن چیزی است که بیش از همه میخواهم. و مایکل پدر زیبایی خواهد بود. ما واقعاً برای آن هیجانزدهایم.»
پولانسکی با الهام از التون جان و همسرش (که گاگا مادرخوانده فرزندانشان است)، معتقد است که میتوانند خانوادهای شاد داشته باشند بدون اینکه گاگا مجبور باشد هنرش را قربانی کند. «لیدی گاگا بودن و هنر، چیزی نیست که او مجبور باشد از رابطهاش با من یا وقتی مادر شد، جدا کند.»

لیدی گاگا یا استفانی؟
مایکل پولانسکی شاید بهترین توصیف را از وضعیت کنونی همسر آیندهاش دارد: «او قطعاً [فقط] گاگا یا [فقط] استفانی نیست. او هر دو است و بله، آنها خیلی بهتر از آن چیزی که مردم فکر میکنند با هم کنار میآیند.»
اما خود گاگا نظر جالبتری دارد. او با خندهای کوتاه میگوید:
«لیدی گاگا کسی است که لیدی گاگا را ساخت. من فکر میکنم الان راحتترم. مثلاً، من لیدی گاگا هستم. میدانید، این ایده که باید چیز خاصی باشد؟ فکر میکنم این یک داستان قدیمی است که به خودم میگفتم. و دیگر واقعاً اهمیت نمیدهم کسی چه صدایش میکند. این فقط من هستم.»
لیدی گاگا از جهنم بازگشته است. او دیگر آن دختر ۲۰ سالهای نیست که برای شهرت خودسوزی میکرد. او زنی است که زخمهایش را پذیرفته، عشق را پیدا کرده و حالا با قدرتی بیشتر از همیشه، آماده است تا فصل جدیدی از «هرجومرج» زیبای زندگیاش را آغاز کند.
نظر شما چیست؟ آیا لیدی گاگا میتواند با حفظ سلامت روانش، همچنان ملکه صحنهها باقی بماند؟

